محمدحسین 6 10 1386 و محمدطاهامحمدحسین 6 10 1386 و محمدطاها، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

*** خاطرات پسرهای گلم ***

تقدیم به همسرم

  محمد جان : برای همه وقتهایی که مرا به خنده وا داشتی . برای تمامی اون لحظه هایی که به حرفهایم گوش دادی . اون لحظه هایی که به من جرات و شهامت دادی زمانی که مرا در اغوش گرفتی اون لحظه هایی که با من شریک شدی اسایش من و فراهم کردی برای اون وقتهایی که خواستی در کنارم باشی . اون  روزهایی که با هم به گردش رفتیم لحظه هایی که مرا تحسین کردی  لحظه هایی که گفتی دوستت دارم برای اون لحظه هایی که در فکر من بودی برای اون لحظه هایی که برایم شادی اوردی برای اون لحظه هایی که به تو احتیاج داشتم و با تو بودم .اون لحظه هایی که دلتنگت بودم تو دلداریم دادی به خاطر همه اینها هیچ وقت فراموش مکن که لبخند به تو یعنی عاشقانه دوستت دارم اغوش...
17 آذر 1392

روزمرگیهای این مدت محمدحسین

محمدحسینم رو برای پیش دبستان ثبت نام کردم اون روزی که برای ثبت نام رفته بودیم یه سری از قسمتهای مدرسه رو نشونش دادم اونجا پرسید پس جایگاه مامانا کجاست تو مدرسه منم گفتم بیرون پشت در مدرسه امیدوارم که اذیت نکنه وگرنه با یه بچه کوچیک نمی دونم باید چکار کنم  وسایل مدرسه رو از هایپر خریدیم من و همسرم اجازه دادیم خودش انتخاب کنه اون هم همه رو ست بن 10 انتخاب کرد و از خریدها هم راضی و هر کسی هم که خونه مون  میاد اون می یاره با ذوق نشون می ده ان شا ا... که همیشه در راه درس و مدرسه ذوق علاقه داشته باشی و موفق و سربلند تو این راه باشی عزیزم    با دعاهای من و البته تشویقهامون تقریبا اقا پسر چشمش رو می بنده و از این کارش بسی...
17 آذر 1392

اصفهان 1388

عید سال 1388 گل پسری با مامان و باباش و دایی امیر حسین رفته بودیم اصفهان خیلی هم خوش گذشت . گل پسرم برای باباش گل کنده دوستت دارم ...
29 آذر 1389